bankfilms

cinema

bankfilms

cinema

تاریخ سینمای ایران – قسمت هشتم

تاریخ سینمای ایرانقسمت هشتم


در قسمت قبلی در پایان کار به بررسی چند فیلم در سالهای مهم ۱۳۳۲ پرداختیم، سالی که موتور سینمای ایران بعد از روشن شدن در سالهای ۱۳۳۰ در اینجا به یک راندمان روتین رسیده است و دیگر امر فیلمسازی کم کم تبدیل به یک پروسه‌ی سیستماتیک تبدیل شده و مردم هم در کنار این پدیده احساس نیاز می‌کنند. اکنون تماشاگران بازیگر سوپر استاری مانند ناصر ملک‌مطیعی را می‌شناسند و بخاطر او به سینمامی‌روند و فیلمهایی که اسم دکتر کوشان بنام سازنده بر آنها می‌خورد در میان مردم جاذبه دارد. در همین راستا به معرفی چند فیلم مهم دیگر می‌پردازیم.
گناهکار: استودیو البرز در ۱۳۳۲ پس از شکست تجاری پیاپی فیلمهای “عمر دورباره” و “زنده‌باد خاله” با این امید که اعتبار از دست رفته را برای موسسانش ابوالقاسم رضایی، واهان طرپانچیان، سیمیک کنستانتین بازگرداند، نخستین تولیدش را با نام “گناهکار” با استفاده از چهره‌ی معتبر تئاتر – مهدی گرامی) عرضه کرد. فیلم با وجود دقت نظر کافی در انتخابها (استفاده از داستان حسینقلی مستعان، بازیگران سرشناسی چون شهلا، ضیا الابصاری، علی تابش، احمد قدکچیان، شهین، مهری عقیلی و فیلمبرداری خوب رضایی) و توجه کافی به وجوه کیفی کار، معهذا توفیقی به دست نیاورد و با کارکرد ضعیفش در ۲۰ شبی که از بیست و هشتم خرداد در سینما مایاک روی پرده بود، سبب شد تا شرکت استودیو البرز منحل شود. اما رضایی سعی کرد تا استودیو را حفظ نماید.

میهن پرست: آخرین فیلم به نمایش درآمده بهار ۱۳۳۲ “میهن پرست” بود. این فیلم فعالیت مشترک ایرج فره‌وشی (فیلمبردار)، مظفر میزانی (صدابردار) و یک چهره‌ی تئاتری، غلامحسین نقشینه (به عنوان کارگردان) و سر آخر یک تازه‌وارد، سروان درم‌بخش بود که با شور و اشتیاق ساختن فیلمی میهنی، ضلعی از این مربع شد. اما نتیجه‌ی فعالیت یکساله‌ی این گروه محصولی ضعیف و فاقد جذابیت به عنوان تنها محصول استودیو شهریار شد. محتوی فیلم از مضامین تکراری سینمای آن روز، جوان غافل خوشگذران، رقص و آواز، پشیمانی و سقوط، به علاوه‌ی مضمون مورد علاقه‌ی درم‌بخش؛ جنگ و جبهه و میهن پرستی…. تماشاگران که نمونه‌های خارجی بهتری در این رابطه دیده بودند به هیچ‌وجه این فیلم را مورد پسند قرار ندادند.
پس از یک دوره‌ی کوتاه رونق، باز هم عدم اقبال تماشاگران و شکستهای پیاپی گریبان سینمای ایران را می‌گیرد، با این حال موقعیت تولید‌کنندگان فیلمهای ایرانی در مقایسه با واردکنندگان فیلمهای خارجی، مناسب‌تر است. چه بحران سیاسی و اقتصادی، کمبود ارز، محدودیت ساعات نمایش، آنان را به سوی نمایش فیلمهای تکراری و یا تهیه‌ی فیلمهای دست دوم و سوم وادار کرده است. یک روزنامه‌نگار مصری که در این ایام از تهران بازدید دارد در این خصوص اشارات قابل تعمقی دارد: ” نخستین نکته‌ای که در تهران دستگیر من شد این است که سالن‌های سینمای این پایتخت عجیب و غریب که تعداد آن را از شماره‌ی انگشتان دست تجاوز نمی‌کند فقط فیلمهای کهنه و عتیق را که اغلب آنها پاره و خراب شده است نمایش می‌دهند. نه تنها فیلمهای کهنه‌ی مصری که در سینماهای ایران نمایش داده می‌شود، بلکه فیلمهای آمریکایی هم که در تهران نشان می‌دهند، همه کهنه و قدیمی است و من بیشتر آنها را چندین سال پیش در قاهره دیده بودم. علت این امر گذشته از سهل‌انگاری صاحبان سینماهای تهران، بحران وضع اقتصادی ایران است که در نتیجه قادر نیستند فیلمهای تازه خریداری کنند و از این رو غالباً به دنبال فیلمهای کهنه که ارزان است می‌روند!! و با وجود این ملت ایران برای تماشای این فیلمها، اشتیاق فراوان و استقبال عجیبی نشان می‌دهند. بهترین و عالیترین سالن‌های سینما در تهران از حیث زیبایی بنا و تنظیم و تنظیف داخلی، به پای سینماهای درجه سوم قاهره هم نمی‌رسند. فیلمهای فارسی نیز هنوز محدود و بسیار ضعیف است. در تهران و خارج از آن بیش از چند استودیو وجود ندارد. در این استودیوها تاکنون بیش از بیست و هشت فیلم برداشته نشده در صورتیکه اگر به آمار فیلمبرداری مراجعه کنید در سال بیش از پانصد فیلم فقط در قاهره برداشته میشود. ایرانیان برای امور فنی سینمای خود از کارشناسان روسی استفاده می‌کنند و یا از ایرانیانی که در مسکو درس فیلمبرداری آموخته‌اند، کمک می‌گیرند ولی عده‌ی کمی هم ایرانی هستند که در فرانسه و آلمان درسهای فیلمبرداری را آموخته‌اند. همانطور که یاد شد بحران وضع اقتصادی به اضافه‌ی عدم آمادگی فنی و هنری در ایران که همه چیز را تحت‌الشعاع خود قرار داده و ایرانیان را به ستوه آورده در ساختن فیلمهای فارسی نیز تاثیر بسزا دارد. مزد هنرپیشگان در ایران را اگر با مزد هنرپیشگان مصری مقایسه کنیم خیلی ناچیز است. قسمت عمده‌ی درآمد فیلمهای فارسی که در ایران تهیه می‌شود بجای آنکه صرف توسعه‌ی لوازم فنی و تربیت بازیگران هنرمند شود به جیب صاحبان سینماها آنهم بابت کرایه سالن ریخته می‌شود، در صورتی که اگر دو یا چند استودیو از استودیوهای متعدد در روز افزون، سرمایه و هنرشان را رویهم گذاشته شرکتی تشکیل دهند می‌توانند فیلمهای هنری عالی مشتری‌پسند به بازار بیاورند و در این موقع که ترقی ارزهای خارجی روز افزون است صاحبان سینماها را عملاً مجبور سازند که فقط به نمایش فیلمهای فارسی که برای آنها هم به صرفه است اکتفا کنند. ولی در ایران رقابتها غالبا مکارانه است و هیچگاه بین دو یا چند نفر همکار و رقیب اتحاد صنفی برقرار نمی‌شود….. زندگی شبانه‌ی مردم در تهران خیلی راکد است. شهر در یک آرامش خفه‌کننده‌ای  قبل از ساعت ده بخواب فرو می‌رود. در این ساعت فقط تعداد کمی مردمانی را در خیابان می‌بینید که از سینماها و تئاترهای معدود تهران به عجله بیرون می‌آیند و به شتاب به خانه‌های خود باز می‌گردند زیرا ساعتی بعد حکومت نظامی آغاز و عبور و مرور از خیابانهای خفه‌ی ظلمانی تهران ممنوع می‌شود”


(عکس ۲۸ مرداد)

در تابستان ۱۳۳۲ در فاصله‌ای که تولیدکنندگان فیلمهای ایرانی در اندیشه‌ی ((فصل)) سینمایی آینده هستند روند برخوردهای سیاسی و قدرت نمایی جناح‌های موافق و مخالف، سرانجام به درگیری‌های ۲۵ تا ۲۸ مرداد و کودتا و سقوط دکتر مصدق منتهی می‌شود. تنها نام آشنای درگیر این وقایع پرویز خطیبی است که به عنوان روزنامه‌نگار طرفدار حکومت دکتر مصدق، دستگیر و روانه‌ی زندان می‌شود. فیلمسازان فعال روز آشکارا نشان می‌دهند که علاقه‌ای به سیاست ندارند یک مورد استثناء که چنین تمایلی را بروز داده دکتر کوشان است. او در سالهای گذشته با فعالیت در رادیو آلمان و سپس تهیه‌ی فیلمی از جریان سفر تاریخی دکتر مصدق به مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک، حرفه و سیاست را به هم آمیخته بود. او در این دوره صرفنظر از دکتر مصدق از دولتمردان حاکم به قولش ((مستکبره)) ناخوشنودیش را ابراز دارد و فاقد انگیزه‌ی شرکت در فعالیتهای سیاسی است. به علاوه در ماه‌های آخر حکومت مصدق او چنان درگیر رفع تنگناهای مالی ناشی از جریان بازسازی استودیو پس از وقوع حریق بود که صرفنظر از انگیزه، فاقد فرصت و رغبت لازمه بود. به هر صورت این دوری خودخواسته و یا ناخواسته او را از عواقب طرفداری از این و آن کنار نگاه می‌دارد. با این ترتیب سینمای ایران ظاهراً بدون گزند و آسیب از این فعل و انفعالات به دوره‌ی بعد گذر می‌کند. حال آن آسیب جدی، بی آنکه مرئی باشد خیلی آرام، عمیق و بنیادی اساس سینمای ایران را تحت تاثیر قرار می‌دهد. در پس تغییر آهنگ رژیم، جایگزینی عناصر و مایه¬های ظاهر فریب و خوشایند سلیقه‌های آسان‌پسند به حذف تدریجی ارزشهای اخلاقی، آیینی و سنتی خانواده‌ها منجر می‌گردد و به جای مضامین ابتدایی اما صادق اجتماعی و خانوادگی، مضامین ظاهرا هیجان‌انگیز و متفنن جایگزین می‌شود و در نهایت امر تحمیل چنین سیاستی که همسو با آهنگ سودجویان مترصد نیز هست، رفته رفته کار را به جایی می‌کشاند که فرصتی برای مخاطبان خود باقی نمی‌گذارد تا دریابند که به تماشای مجموعه‌ای نشسته‌اند که خالی از هر گونه پیامی است. تک حرکات انفرادی، نمی‌تواند هویتی برای این سینما کسب کند و همانطور که خواهیم دید سقوط حتمی می‌نماید.
سینمای ایران از پنجم شهریور ۱۳۳۲ نخستین محصول پس از کودتا را عرضه می‌کند…
لغزش: رضایی در استودیو البرز پس از ترک کنستانتین و طرپانچیان بار دیگر کوشید تا عزت اولیه‌ی استودیو را به آن بازگرداند. در این مقطع صرفنظر از سرمایه‌ی پرویز اصانلو، همه‌ی امیدش را به حضور مهدی رئیس‌فیروز که هنوز “ولگرد” او در سینماهای مختلف تهران نمایش داده می‌شد، بسته بود. رضایی به عنوان تهیه‌کننده‌ی شریک و فیلمبردار فیلم در این خصوص به یاد می‌آورد: با رئیس‌فیروز از مشهد زمان فعالیتهای آماتوری خودم آشنا بودم. او در تهران قبل از اینکه درگیر کار فیلم ولگرد شود، به طور مرتب به استودیو البرز مراجعه و هر بار تمایل خود را برای ساخت فیلم، به شکلی بروز میداد اما شرکای من تردید داشتند. حالا در کمتر از ده سال، شرکای من ترکم کرده بودند ولی من این امکان را داشتم که با او فیلمی بسازم اما رئیس‌فیروز شرایطی داشت و اصولی که احتمالا پس از موفقیت او با فیلم ولگرد جرئت ابرازش را پیدا کرده بود. به هر صورت او پس از اینکه ما را به ساختن روایت تازه‌ای از «مادام دو کاملیا» متقاعد کرد، بعد به شیوه‌ی کارش که اساسش واقع‌گرایی بود را طرح نمود. چاره‌ای جز تبعیت از آن را نداشتیم بخصوص اینکه شیوه‌ی او در ظاهر نقصی هم نداشت. این مشکل ما بود که نمی‌خواستیم بخاطر رعایت اصول فیلمسازی برای ساخت فیلم، زمانی طولانی گرفتار باشیم. این را رئیس‌فیروز متوجه نبود و یا اینکه برایش اهمیت نداشت. مشکلات اولیه‌ی ما در همان شروع کار کلید خورد که یکی از آنها انتخاب بازیگر فیلم بود، بخصوص بازیگر زن اثر که رئیس‌فیروز برای نقش روسپی می‌خواست از یک بازیگر آماتور برای واقع‌گرا نمودن هر چه بهتر استفاده نماید ولی ما با وی مخالف بودیم. به هر حال او برای ایفای نقش روسپی اصرار داشت که کسی از همین طبقه باید بازیگرش باشد. مخالفت ما حاصلی نداشت ولی خوشبختانه خودش نیز بعداً به این نتیجه رسید. جستجویش را در کافه‌ها و کاباره‌ها شروع کرد و یکبار از کاباره‌ای در خیابان شاه‌آباد رقاصه‌ای را انتخاب کرده و به استودیو در خیابان سپه‌سالار آورد تا از او تست بگیریم. من به هنگام فیلمبرداری از او متوجه شدم که این زن که رئیس‌فیروز ابتدا از یافتنش بسیار خوشحال بود، دوربین را به مثابه‌ی حضار در کافه اشتباه گرفته و علیرغم تذکرات رئیس‌فیروز به طور مدام مستقیما به آن نگاه می‌کرد، اشاره می‌داد و لبخندی میزد. رئیس‌فیروز که متوجه این مشکل شده بود پس از پایان فیلمبرداری بی‌آنکه منتظر نتیجه‌ی تشت شود با معذرت خواهی از رقاصه اعلام کرد که او مناسب کار سینما نیست اما به او اطمینان داد که در کار آوازه‌خوانی به سرعت موفق مشهور خواهد شد. پیش‌بینی رئیس‌فیروز درست بود و او چندی بعد با نام مهوش محبوبیت زیادی بدست آورد. رئیس‌فیروز سرانجام بازیگرش را در کلاس رقصی در چهارراه یوسف آباد با نام نانا پیدا کرد و بلاخره فیلمبرداری شروع شد و بدون مشکل نیز خاتمه گرفت. نتیجه‌ی کار اگرچه با دقت نظر او بخصوص در اخذ بازیهای خوب و تیپ سازیهای مناسب، قامت یک فیلم خوب را داشت. اما به نظرم آمد که رئیس‌فیروز در پرداختش فاقد “آن” لازم و حس ظریفی است که تماشاگر را پایبند فیلم نماید. ولگرد چیز دیگری بود کما اینکه فیلمهای بعدی رئیس‌فیروز نیز همین کمبود را داشتند”
این حرکت نیز نتوانست از حذف استودیو البرز از خانواده‌ی سینمای ایران ممانعت کند و با کارکرد متوسط فیلم در ۲۸ شب نمایش آن در سینما مایاک اگرچه بقای البرز را تضمین نکرد اما پایان کار رضایی و رئیس‌فیروز را رقم نزد.
در مهرماه نمایش همزمان دو فیلم ایرانی “محکوم بیگناه” و “شبهای تهران” که مدتی طولانی نیز بر روی پرده‌ی سینماها ماندند تحرکی تازه بین فیلمسازان و استودیوها به وجود آورد.

شبهای تهران: سیامک یاسمی معروف است که با “شبهای تهران” کارش را آغاز کرد. حال آن که فیلم کاملا حاصل فعالیت دکتر کوشان است. اما مطابق معمول تولیدات قبلی پارس‌فیلم به منظور افزایش نیروها و تشویق و ترغیب استعدادها در اطراف خود، هر بار یکی از نزدیکان را به عنوان فیلمبردار،  سناریست و یا کارگردان در فیلمی معرفی می‌کرد و این بار نوبت یاسمی بود که در تمامی مراحل فیلمبرداری حضور داشته باشد. فیلم از دوم مهر در سینماهای هما و متروپل روی پرده رفت و ۹۵ شب نمایش داده شد و در واقع آغاز خوشی برای حضور یاسمی محسوب شد. به جز این “شبهای تهران” چهره‌ی با استعدادی را نیز به سینمای ایران معرفی کرد، او محسن مهدوی بود.

محکوم بیگناه: استودیو شهرزاد با عرضه‌ی “محکوم بیگناه” که محصول شسته و ‌رفته‌تری نسبت به “شبهای تهران” محسوب می‌شد، توانست استعدادهای تازه‌ای را به سینمای ایران معرفی نماید. استودیو شهرزاد را مهندس ناصر طائفی (بازیگر نخست “زندانی امیر” که بعداً ترجیح داد در زمینه‌های فنی به خصوص در رشته‌ی صدابرداری فعالیت کند) به همراه احمد شیرازی، خانی و ضیاء‌الواعظین (که پس از دوبله‌ی آهنگ شهرزاد در استودیو آریا و پس از تعطیل آن در جستجوی زمینه‌ی تاز‌ه‌ای جهت بروز استعدادش بود) در خیابان لاله‌زار، کوچه‌ی ممتاز تاسیس کرد و پس از اینکه موافقت دکتر حسنعلی شیخ را برای مشارکت در سرمایه‌گذاری به دست آورد به مذاکره با علی محزون پرداخت (که پیش از این برای بازی در “اشتباه” به توافق با مهندس مبینی نرسیده بود). نتیجه‌ی مذاکره موفقیت‌آمیز بود و محزون با استفاده از یک داستان خارجی، فیلمنامه‌ی “محکوم بیگناه” را که بازگوی داستان خانواده‌ای در چهار فصل (از هم پاشیده شدن خانواده در کودکی قهرمان فیلم، آوارگی و محکومیتی به اشتباه برای قهرمان، فریب خواهر و آزادی قهرمان جوان، شهرت و سرانجام انتقام از عامل سقوط خواهر و بازگشت به زندان) تنظیم کرد و فیلم بدون مشکل قابل ذکری در زمان پیش‌بینی شده به پایان رسید. “محکوم بیگناه” به دلیل داستانی طولانی، روایت ساده، بازی‌های خوب، فیلمبرداری بهتر و تکنیک شسته و رفته‌تر نسبت به محصولات مشابه، توفیق قابل توجهی به دست آورد. سینما کریستال برای نخستین بار از تاریخ تاسیسش به نمایش فیلم ایرانی مبادرت می‌ورزید و این نیز تبلیغ خوبی برای عرضه‌ی بهتر “محکوم بیگناه” بود. ۵۲ شب نمایش فیلم و کارکرد خوب آن، باعث ادامه‌ی کار استودیو شهرزاد و معرفی چهره‌ی مستعد تازه‌ای با نام علی محزون که به سرعت جذب استودیوهای دیگر شد، گردید.

طغرل افشار که “شبهای تهران” و “محکوم بیگناه” را ((نمودار ترقی تکنیک سینمای ایران)) دانسته، درباره‌ی این دو فیلم طی مقاله‌ای می‌نویسد:
” ضمنا می‌دانیم که سینما با پیوستگی روحی و معنوی که با توده‌های مردم جهان دارد چه نقش موثری را در تغییر و تحول افکار مردم بازی می‌کند. البته همانطور که ترقی تکنیک سینما در ایران مورد توجه است موضوع و ایده و فکری که بوسیله‌ی سینما در روح مردم رسوخ داده می‌شود به میزان خیلی بیشتری باید مورد توجه و اهمیت قرار بگیرد.
شبهای تهران
زنی به اتهام قتل به زندان برده می‌شود و او دائما تقاضای مجازات اعدام می‌نماید ولی در جلسه‌ی دادگاه در نتیجه‌ی اصرار وکیل مدافع خود سرگذشت خویش را تعریف می‌کند…. زمانی که دختر جوان و ساده‌ای بود زندگی زناشویی و ازدواج او با جوانی بنام محمود و سپس انحراف او در نتیجه‌ی وسوسه‌ی دوست خانوادگی آنها به نام محسن که تنها شش ماه با او بسر برده و بعد ترکش می‌کند، آنوقت او زندگی مشقت‌بار و دردناکی را آغاز می‌کند و…… شبهای تهران داستان موثری دارد. شکی نیست که برخی مواقع تاثرات انسان را برمی‌انگیزد و استعداد هنرپیشه‌ها در این امر بی‌تاثیر نیست، ولی این بیان‌کننده‌ی فکر صحیح یا یک اساس هنری نیستند باز هم نکات همیشگی فیلمهای فارسی یعنی کاباره، زندان و فحشاء و آواز و جنایت به چشم می‌خورند. فحشاء در طی فیلم به شکل زیبایی نمودار می‌شود، لباس زیبا، رقص و آواز و خوشگذرانی به طرزی فریبنده در مجذوب ساختن و در عین حال گمراه کردن بیننده ایفای رل می‌کنند! ما دیگر با این غم و غصه‌های خانوادگی آشنایی داریم ممکن است برخی صحنه‌های فیلم ما را متاثر سازد. بدون شک مرگ و اشک در وجود انسان موثر است ولی این غم و غصه‌ها باید بک راه صحیح هنری و اجتماعی را از لحاظ هدایت مردم بازی کنند نه اینکه به خودی خود برای خود بدون آنکه هیچگونه اثری وجود داشته باشد. فیلم نسبتا بطرز خوبی پایان می‌یابد، دیگر آخر فیلم سرهم‌بندی نشده و مفهوم فداکاری حفظ می‌شود و اما شبهای تهران یعنی چه؟ چند صحنه‌ی خوشگذرانی در مقابل یک صحنه‌ی فقر که در فیلم نشان داده می‌شود که مفهوم شبهای تهران را نمی‌رساند. زیرا شبهای تهران شامل جریانات گوناگون و مناظر و وقایع مختلفی است که هر یک در جای خود دیدنی و شنیدنی می‌باشد. مسئله خواست مردم نیست بلکه آشنا ساختن و دعوت مردم به درک حقیقت هنری می‌باشد، نباید با سر هم‌بندی خواسته‌های سطحی و تمایلات موقتی فنی و ناصحیح را برآورد کرد، بلکه باید مسائل واقعیات زندگی را با زبانی ساده آنطور که هست و باید و شاید با یک اسلوب صرفاً هنری تجسم داد. در حالیکه این مسئله در محصولات فارسی اساسا وجود ندارد. اکنون که فیلمهای فارسی تا اندازه‌ای از لحاظ تکنیک ترقی نموده وقابل دیدن شده‌اند باید به مسئله‌ی موجود و پرورش دادن سوژه‌های اجتماعی و هنری دور از هر گونه سرهم‌بندی و ایجاد صحنه‌های خیالی و فانتزی توجه داشت. یازدهمین محصول پارس‌فیلم یعنی شبهای تهران از لحاظ فیلمبرداری و نور و پلان هنری یعنی تنظیم صحنه‌های مختلف برای حالت دادن به جریانات و صحنه‌های فیلم نسبت به سایر محصولات مبتذل فارسی بهتر است. آهنگ شبهای تهران و اشعار جدید هاله و فکور با ارزش و شنیدنی است ولی صحنه‌های آواز طولانی و بی‌مورد و خسته‌کننده است. بهتر بود که کلیه‌ی آهنگها و اشعار برای تنظیم و پرورش صحنه‌های فیلم در نظر گرفته می‌شد. وجود هنرپیشگان جدید و با استعدادی مانند خانم آریان پرسوناژ اول و موثر فیلم، دوشیزه پروین و مهدوی و تجسم پرسوناژ بد فیلم یعنی محسن توسط مهرداد از قسمتهای با ارزش فیلم است ولی کلیه‌ی هنرپیشه‌ها هنوز ورزیدگی لازم را نداشته و به بازی خود محیط نیستند. دکورها مصنوعی و مقوایی بوده و برای پرورش فیلم از امکانات بیشتری استفاده نشده است.




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد