bankfilms

cinema

bankfilms

cinema

تاریخ سینمای ایران

تاریخ سینمای ایران 


تاریخ سینما اگر طولانی نباشد اما بیشتر از قدمتش دلربا و فریبنده است. آنچنان مسحور کننده است که بسیاری را میخکوب و یکجانشین می کند و خاطره هایی که با موسیقی و تصویر این پرده در هم آمیخته با تلنگری به یاد آورده می شود.

تاریخ همیشه شنیدنی است اما تاریخ سینما هم شنیدنی و هم دیدنی است. قاب تصویر چه در سینما و چه در تلوزیون جز جداناشدنی از زندگی روزمره ماست، بگذریم از قدرت القا و تبلیغات و تنها گزینه سرگرمی و بی خرج این روزهای بی پولی ماست.
کسی بدون زحمت دادن به ما ، از قصه ها و رویاها و آرزوهای ما تصویری می سازد و ما هم قهرمان داستان می شویم . گریه می کنیم ، می خندیم و برای همیشه دیالوگ هایشان ورد زبانمان می شود . یه چیزی شبیه همون دیالوگ معروف (ما گفتیم زدیم، شما هم بگید زده).

سینما در جهان اشتراکش در ابزار است اما تفاوتش در زبان، محتوا، فرهنگ ، نگاه و سیاست است و این تفاوت هاس که فیلم ها را دیدنی کرده است.
سوغات شاه فرنگ رفته جناب مظفرالدین شاه دستگاه سینماتوگراف در سال ۱۲۷۹ بود که ورود این دستگاه سرآغازی بود برای اولین برداشت های سینمای ایران. نخستین فیلم صدا دار که سر و صدای بسیاری با خود داشت، فیلم دختر لر بود.

 

 

تاریخ سینمای ایران – قسمت اول

تاریخ سینمای ایران – قسمت دوم

تاریخ سینمای ایران – قسمت چهارم

تاریخ سینمای ایران – قسمت پنجم

تاریخ سینمای ایران – قسمت ششم


اولین سالن سینمای ایران در شهر تبریز در سال ۱۲۷۹ به نام سینما سولی توسط کاتولیک ها تاسیس شد و آغاز به کار کرد و چون در آن زمان دور هم تعطیل شدن نیز مرسوم بود ۱۶ سال بعد نیز شامل این سالن سینما هم گشت .تغییر جو سیاسی در آن زمان باعث می شد سینمای ایران تحت تاثیر این تغییرات قرار گیرد.سال های ۱۳۱۵ تا ۱۳۲۷ و نیز بعد از آن ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ دوره هایی بودند که سینمای ایران دچار چالش های فراوان میگشت. سانسور، بی رونقی و نبود فیلم های کافی از جمله این چالش ها بود. تاسیس چند شرکت سینمایی بعد از سال های ۱۳۲۲ باعث عمومی تر شدن سینما در بین مردم شد و به آهستگی در بین توده مردم رواج پیدا کرد و پس از این دوران بود که فیلم فارسی جای خود را در جامعه آن روز پیدا کرد.

در اوخر دهه ۴۰ ظهور فیلم هایی چون قیصر و گاو سلیقه سینمایی ایران را دچار تحول اساسی کرد و این تحول ، سینما را در دهه ۵۰ با انقلابی اساسی مواجه کرد و افرادی با خود موج بزرگی از نوع جدید نگاه به هنر را به همراه داشتند که برای همه ما نام هایی آشنا هستند.

این انقلاب سینمایی اواخر دهه ۵۰ با انقلابی دیگر روبه رو گشت و البته در تقابل.
سینمای ایران بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ با سد محکمی چون سانسور بسیار تغییر جهت داد. فرمایشی بودن، سفارشی بودن و اعمال نظرات دولتی بر بدنه سینما و اعمال امر محتوا نقش سودآوری در سینمای ایران را بسیار کمرنگ کرد. اما از آنجا که به قول مردم قدیم زغال در فشارالماس می شود فیلم سازان ما نیز در آن دوران آثاری را خلق کردند که تحسین جهان هنر را برانگیخت. هنرمندانی چون عباس کیارستمی،مسعود کیمیایی، محسن مخلباف، بهرام بیضایی و داریوش مهرجویی.
سینمای ایران با پیدا کردن مسیر خود هرچند دشوار توانست در جامعه بین المللی جای خود را پیدا کند و بسیاری از جوایز به نام و با ارزش را از آن خود کند.

هیچ گاه نمیتوان تاثیر شگرف و دو سویه فرهنگ و سینما را برهم انکار کرد چرا که هر دو از یک سفره نان می خورند . و سینما در مقابل جامعه یکی از وظایفش نشان دادن جامعه به جامعه است و بی پرده نشان دادن که در این مورد پس از انقلاب گاهی موفق و گاهی ناموفق بوده ایم و با بررسی فیلم های سینمایی میتوانیم این موضوعات را مورد کنکاش و بررسی قرار دهیم.

شاه در سال ۱۹۰۰ میلادی در سفری به فرانسه در میان وسایل سرگرمی مختلف یک دستگاه سینما توگراف میبیند. او از این پدیده سحر انگیز خوشش می آید و در  سفر نامه اش می نویسند «دستگاهی است که به روی دیوار می اندازند و مردم در آن حرکت می کنند » در این هنگام میرزا  ابراهیم خان عکاسباشی به دستور مظفرالدین شاه دستگاه را خریداری می کند . بنابراین می توان میرزا ابراهیم خان را به تعبیری نخستین فیلمبردار ایرانی دانست هر چند که فیلمبرداری حرفه ای بعد ها با خان بابا معتضدی شروع شد .سینما توگراف در اوایل سال ۱۲۷۹ هجری شمسی پا به ایران گذاشت و چند سال بعد نیز بهره گیری از آن برای نمایش عمومی رواج یافت.

اما قبل از آن تنها درباریان قاجار و اشراف از این دستگاه استفاده می کردند و در جشن های عروسی ،ختنه سوران و مراسم شاد دیگر با آپارات های ابتدایی فیلم هایی را، که از راه روسیه به ایران می آوردند ، نمایش می دادند . در واقع سینما در ابتدای ورودش به خدمت طبقه حاکم در می آید یعنی بر خلاف بیشتر دنیا که سینما از همان آغاز یک وسیله تفریحی عامه پسند به شمار می رود و در بازارهای مکاره و تالارهای مختلف مردم کوچه و بازار را سرگرم میکند ، در ایران به صورت یک سرگرمی محدود اشرافی پدیدار می شود .

در سال ۱۲۸۳ شمسی اولین سالن سینمای در خیابان چراغ گاز به وسیله میرزا ابراهیم خان صحافباشی باز شد . در این سالن فیلم های کمدی کوتاه را که در نهایت ۱۰ دقیقه بودند را نمایش میدادند.

«مثلا یکی از این فیلم ها مردی را نشان میداد که کوچه ای را جارو میکرد و ماشین جاده صاف کن سر می رسد و او را زیر می گرفت و جاروکش به شکل دراز و باریک در می آمد و بعدا باز با وسیله دیگری همان مرد چاق و کوتاه میشد.»

سینما عمومی می شود

مهدی روسی خان که پدرش انگلیسی و مادرش تاتار روس بود کارش را در ایران با عکاسی آغاز می کند. در سال ۱۲۸۶ روسی خان به کارش رونق می بخشد. او در این سال با خریدن یک دستگاه پرژکتور اقدام به نمایش فیلم های کوتاه ۸ تا ۹ دقیقه می کند. در آغاز در حرمسرای محمد علی شاه فیلم نشان داد و یک سال بعد در خیابان فردوسی فعلی یک سالن سینما برپا کرد که با فیلمی از جنگ روس و راین افتتاح می شود. مدتی بعد بالا خانه ای را در خیابان لاله زار اجاره کرد و آن را به صورت سالن درآورد. روسی خان مرد مستبدی بود و با دربار محمد علی شاه رابطه داشت. روس های مستقر در ایران نیز از او حمایت می کردند. به همین دلیل توانست به رغم مخالفت هایی که با سینما می شد، به کار خود ادامه دهد. در این زمان اتفاق عجیبی رخ می دهد . در این زمان که مبارزه حکومت و مشروطه خواهان بالا گرفت ، سالن سینمای روسی خان را یک شب مجاهدان مسلحانه اشغال می کردند و به تماشای فیلم می نشستند و یک شب هم قزاق های روس.

موازنه نظامی سرانجام به هم می خورد، سینمای روسی خان غارت می شود و آپارات و دستگاه های سینما توگراف و فیلم ها از بین می رود .

روسی خان چندی پس از فرار محمدعلی شاه به خارج رفت و تا مارس ۱۹۶۸ در سن کلو پاریس زندگی می کرد و در انجا نیز درگذشت.

همزمان با روسی خان شخصی به نام آقااوف مشهور به تاجر باشی در خیابان چراغ گاز ، در قهو خانه زرگرآباد، اقدام به نمایش فیلم می کند . رقابت ناسالمی بین او و روسی خان ایجاد می شود . کار به زد و خورد و زندان می کشد . به هر حال این دو پای مردم را به سینما باز می کنند . اما نخستین کسی که بهره برداری همگانی از سینما را رواج داد ، و پس از آن همیشه در ایران سالن سینما وجود داشت شخصی به نام آراداشس باتماگرایان معروف به اردشیر خان ارمنی  بود که در سال ۱۲۹۱ سالنی در خیابان علاءالدوله جنب فراماسونری میرزا ملکم خان ، با همکاری آنتوان خان ، یاته فرر و سوریوکین باز کرد و با این فتح باب سالن های دیگری نیز در تهران باز شد . در سال ۱۲۹۲ ژرژ اسماعیلف رو به روی سالن اردشیر خان سینما دایر می کند ، و کار به رقابت می کشد.

نکته قابل توجه در نخستین سالهای استفاده عمومی از سینما، همزمانی نمایش فیلم و اجرای تعزیه بود. تعزیه معمولا از ساعت ۲ بعداز ظهر اجرا می شد و تا دو ساعت از شب گذشته ادامه می یافت . نمایش دهندگان فیلم نیز برنامه نمایش خود را ، در همین ساعت ها گنجاندند . پیامدش همان بود که انتظار می رفت. سینماتوگراف، پدیده ای شگفت انگیز ، که طی چندین سال، توده ای وسیع را به بند طلسم خود کشید و میادین نمایش های سنتی را از تماشاگران تهی ساخت .

نخستین فیلمبردار حرفه ای
یک سال پس از ساخته شدن مستند پر اهمیت علف (۱۳۰۳) توسط مریان کوپر و ارنست .بی . شودزاک درباره کوچ ایل بختیاری ، خان بابا معتضدی نخستین ایرانی بود که در داخل کشور به فیلمبرداری پرداخت. معتضدی در سال های ۱۳۰۴ تا ۱۳۱۰ به این کار اشتغال داشت . فیلم های خبری صامت برمی داشت و معروف ترین آن ها به گفته خوداو فیلمی است به نام فیلم “مجلس موسسان” که در سال ۱۳۰۴ درباره مجلس موسسانی ساخته شد که رضاخان را به پادشاهی برگزید . و همینطور فیلمی که چند ماه بعد در سال ۱۳۰۵ از تاجگذاری او برداشت .

رونق سینما داری
اولین سینمایی که در تهران نمایش داد سینمای “علی وکیلی” به نام “گراند سینما” بود . این سینما هر هفته در روزهای دوشنبه و جمعه فیلم های تازه ای نمایش می داد.
سیاست های هیات حاکمه در رواج فرهنگ این بود که دروازه های مملکت به روی انواع فیلم ها باز شود .رونق سینما داری باعث شد که وکیلی به فکر ساختن سینمایی دیگر بیفتد و به این منظور سینمای *سپه* را در خیابان سپه بنا نهاد که بعدا به زهره تغییر نام داد . هنوز فیلم ها صامت بود. وکیلی ، برای اینکه تنوع به کارش بدهد برای هر سینما ارکستری به وجود آورد که قبل از شروع نمایش در فاصله پرده ها و در حین نمایش فیلم در جلوی پرده سینما آهنگ های ایرانی می نواخت . چند سال بعد که سینما “ایران” به وجود آمد گرامافونی زیر پرده سینما نصب کرد که قبل و بعد از شروع فیلم آهنگ غیر ایرانی پخش می کرد . علی وکیلی چندی بعد سعی کرد سالنی نیز مخصوص بانوان بسازد . بنابراین در سالن مدرسه زرتشتیان در خیابان نادری سینمایی تاسیس کرد و برای اینکه خانم ها را به سینما جلب کند در روزنامه های ایران و اطلاعات آگهی گشایش سینما را به اطلاع آنان رسانید . کسانی که نسخه ای از این روزنامه ها را ارائه می دادند می توانستند بدون خرید بلیط فیلم را در نخستین نمایش ببینند .
به یمن درآمد سرشار ، به شمار سینما ها افزوده شد .سینماهای ایران ، مایاک ، فردوسی، ناسیونال، هما ، استخر، سینما تئاتر ملی ، ونوس آغاز به کار کردند. در این دوره از تاریخ سینمای ایران ، سینما تفریحگاه اقشار متفاوت می شود.

فیلم ها حرف می زنند
افتتاح سینما پالاس در محل سابق سینما ایران به سال ۱۳۰۹ یک حادثه بود ، زیرا مردم تهران برای نخستین بار سالنی مجلل و سینمایی بزرگ می دیدند .این سینما را “مرتضی قلی خان بختیاری” با مخارج هنگفت بنا کرده بود و از همه مهمتر اینکه فیلم های سینما پالاس “حرف می زدند “.
سینما پالاس که مدیرش “خان خانان” فوتبالیست معروف آن زمان بود ، مردم را به واسطه کنجکاوی برای تماشای فیلم ناطق به خود جلب میکرد، اما از آنجا که در آن موقع نمی توانستند فیلم ها را دوبله کنند و دستگاه های پخش صدا هم خوب نبودند، از بلندگوها صدای گوش خراشی شنیده می شد ، هیچکس چیزی از فیلم های این سینما متوجه نمی شد . به همین دلیل پس از مدتی سینما پالاس رو به تعطیلی می رود . و در این زمان اما سینما “ایران و مایاک” ناطق شده بودند.
به هر حال سینمای ناطق در ایران تبدیل به یک واقعیت شده بود ، افرادی که زبان خارجی می دانستند داستان فیلم را می فهمیدند، بنابراین روشنفکران و زبان دانان آن زمان طالب آن سینما شدند و مردم عادی به سینماهای درجه دو رفتند که سریال نشان می دادند .این وضع تا زمانی که دوبله فیلم آغاز شد ادامه داشت . در طول این سال ها سینمای وارداتی جای پای خود را محکم کرد و از این زمان یعنی سال ۱۳۰۸ بود که سینمای فارسی جا در پای سینمای وارداتی گذاشت و شروع به کار کرد.

اولین فیلم بلند سینمایی
اولین فیلم بلند سینمایی ایرانی “آبی و و رابی” نام داشت که به وسیله “اوانس اوهانیان” در سال ۱۳۰۸ نوشته و کارگردانی شد و فیلم برداریش را خان بابا معتضدی انجام داد . اوهانیان این فیلم را با شرکت مهندس “ضرابی و سهرابی” ساخت . مقداری از این فیلم کمدی را حرکات دو مرد کوتاه و بلند مضحک تشکیل می داد و بخشی از آن نیز نقاشی بود . نقاشی را فردریک تالبرک ( نقاشی که آرم راه آهن دولتی ایران را ساخت) تهیه کرده بود .
در سال ۱۳۱۱ اوهانیان که شرکت سهامی پرسفیلم را تاسیس کرده ، قصد می کند بعد از پنج سال از آغاز سینمای ناطق دومین فیلم صامت خود *حاجی آقا آکتور سینما * را بسازد. او معتقد بود فیلم باید به شیوه کمدی ساخته شود ، تا بتوان مردم را به سینما عادت داد و در همان حال خیال تهیه کننده را از بازگشت پولش راحت کرد .
*حاجی آقا* که “حبیب الله مراد” شاگرد مدرسه سینمایی اوهانیان نقش او را بازی میکرد ،، مردی است مخالف سینما که دخترش( آسیا قسطانیان) و دامادش ( عباس خان طاهباز) او را به گوشه و کنار شهر می کشاندند و مخفیانه از او فیلم می گیرند ، سر انجام با تمهیدی حاجی آقا را به سینما می برند. *حاجی آقا خودش را می بیند ،خوشش می آید و برای خودش و سینما کف می زند .*
فیلم، کمدی و در دو پرده بود وگرچه واقعیت های اساسی را در بر نداشت ، اما ایجاد شکاف میان طرز تفکر دو نسل را که با سیاست های اجتماعی رضا شاه روز به روز نمایان می شد را بازگو می کرد.
فیلم را پائولو پوتومکین فیلمبرداری و حبیب الله مراد ، آسیا قسطانیان، زما آکانیانس، عباس خان طاهباز، عباس قلی خان عدالت پور، غلامحسین خان سهرابی فرد و آوانس اوگانیانس (اوهانیان) نقش های آن را بازی کردند .

فراز و نشیب های مرادی

تب ساختن فیلم در آن دوران صرفا در تهران نبود. این جادوی بزرگ کسی چون “ابراهیم مرادی” را سحر کرد و باعث شد در سال ۱۳۰۹ در بندر انزلی فیلم “انتقام برادر” را کلید بزند.

او در دوازده سالگی در یک مهمانی خصوصی با سینما آشنا شده بود و چون کمی به عکاسی آشنایی داشت به هنر سینما علاقمند شد. در سال ۱۳۰۸ پس از پایان تحصیلاتش استدیوی “جهان نما” را در انزلی تاسیس کرد.  او برای ساختن فیلم “انتقام برادر” سه هزار تومان هزینه کرد که تنها هزار تومان فروش داشت، فیلمش نیمه کاره ماند؛ اما همین فیلم نصفه و نیمه را با چاشنی رقص و آواز در شهرش به نمایش گذارد و پس از آن راهی تهران شد.

با تاسیس آموزشگاه های بازیگری و فارغ التحصیل شدن عده ای هنرجو و پا  گرفتن محافل که اکثرشان با اشتیاق و حرارت راجع به سینما حرف می زدند و نقد ها و تعریف هایی که از فیلم “حاجی آقا اکتور سینما”  می شد مرادی را ترغیب میکرد برای ساختن فیلم های دیگرش. او به هر دری میزد تا بتواند تهیه کننده ای برای ایده های خود پیدا کند اما هر چه میگشت کمتر میافت . تاثیر فیلم “حاجی آقا” آنقدر بود که بقیه را ناراضی و دچار تردید کند. پس از جستجوهای فراوان مرادی شرکتی را می یابد به نام “کازانوا”. صاحبان شرکت با دیدن قسمتی از فیلم “انتقام برادر” راضی به همکاری با مرادی می شوند اما عجیب آنکه پس از به میان آمدن حرف برای سرمایه گذاری عقب نشینی می کنند.

مرادی نا امید نمی شود و همچنان به دنبال سرمایه گذار می گردد و در همین جستجوها بود که تعدادی از موسسان آموزشگاه بازیگری اوهانیان را پیدا می کند و جستجوی این بارش منجر به تاسیس “شرکت محدود فیلم ایران” می شود. این شرکت  با تجهیزات  فیلمبرداری “مرادی” رونق می گیرد و با همین روند رو به رشد تصمیم به ساختن فیلم “بوالهوس” می گیرد. پس از آنکه اداره سیاسی تهران مجوز این فیلم را صادر کرد مرادی در سال ۱۳۱۲ در روزنامه ها آگهی درخواست هنرپیشه را چاپ کرد. با این مطلب :

اولین موسسه فیلمبرداری ایران “شرکت فیلم ایران برای فیلم برداری های خود کلاسی تشکیل داده

و عده ای را مجانا در کلاس های مذکور برای تربیت آرتیست می پذیرد. خانم ها و آقایان داوطلب تا ۲۵ خرداد همه روز از ۵ تا ۷ بعدازظهر به دفتر مرکزی و آتلیه شرکت واقع در خیابان امیریه  مراجعه نمایید .

مرادی بعد از دادن این آگهی به آرزویش می رسد و بالاخره فیلمش را می سازد. سناریو داستان این بود که:

مردی در بازار هفتگی روستا دختری را میبیند و پس از آشنایی با او ازدواج می کند. بعد از مدتی به بیماری دچار می شود که ناچار به تهران می آید و در آنجا شیفته دختری می شود. خبر این شیفتگی به همسرش میرسد و او که نمی تواند این خیانت را تحمل کند دست به خودکشی می زند اما توسط شخصی نجات پیدا می کند. مرد که پس از مدتی به اشتباه خود پی می برد،  به روستا بر می گردد اما دیگر بسیار دیر شده بود.

در واقع فیلم بوالهوس در آن دوران به مقایسه سطحی و تفاوت های  زندگی شهری و روستایی پرداخت. امتداد فیلم مرادی به فیلم های “مجید محسنی” و “پرویز صیاد” می رسد.

به خاطر این فیلم به آقای مرادی اداره کننده موسسه فیلمبرداری از طرف وزارت معارف مدال علمی اهدا شد و البته این مدال با آن همه مشکلات آن دوران بسیار برازنده ایشان نیز بود. مشکلاتی چون نبود اطمینان برای سرمایه گذاری بر روی فیلم، نبودن سرمایه کافی برای کارهای فنی، ضعیف بودن برق شهری که باعث ایجاد خلاقیت و استفاده از لامپ توری “تی توس” که با بنزین روشن میشد و با این نور فیلم ها را چاپ می کردند.

آنروزها که تهران آب لوله کشی نداشت مجبور بودند بعد از ظهور فیلم ها را در حوض شستشو دهند، که این موضوع باعث جذب ماهی ها میشد و آنها ژلالین فیلم ها را می مکیدند، فیلم ها زخمی می شدند و همین باعث آسیب زدن به فیلم ها می گشت.

کمبود وسایل ارتباطی باعث می شد تا مواد و وسایل اولیه فیلم ها بعد از یکسال و نیم که از اروپا با کشتی می آمد به دستشان برسد و این معطلی و در انبار گمرک ماندن، باعث فاسد شدن نگاتیو ها و پس از آن نیز دیگر قابل استفاده نبودند.

این کمبودها و نبود امکانات کافی اگرچه آزار دهنده بوده و هستند اما در مواردی باعث شد که خلاقیت هایمان نیز گل کنند و برای پیش بردن هدف هایمان از وسایل تکمیلی که خود سازنده شان بودیم بهره ببریم و آقای ابرایم مرادی نیز هم در آن زمان از این قاعده مستثنی نبودند و با تلاش به سمت آرزوهایشان پیش رفتند.

آغاز سینمای ناطق

نخستین فیلم ناطق ایرانی در سال ۱۳۱۱ در کمپانی “امپریال فیلم” بمبئی ساخته شد. فیلم “دختر لر” اولین فیلم ناطق ایرانی است که در دوران خود با استقبال گرمی رو به رو گشت و از لحاظ مدت نمایش و فروش رکوردش تا چند سال شکسته نشد. نوشتن فیلنامه، کارگردان و نقش اول فیلم را “عبدالحسین سپنتا” بر عهده داشت و بقیه بازیگران آن “روح انگیز کرمانی” هادی شیرازی و سهراب بودند .

مدت ضبط این فیلم دو ماه طول کشید و در دیماه ۱۳۱۲ در دو سینمای مایاک و سپه به نمایش در آمد. داستان “دختر لر” درباره زندگی دختری است به اسم گلنار که در قهوه خانه ای کار می کند. و در آنجا با جعفر که مامور دولت است آشنا می شود و پس از مدتی شیفته هم می شوند. گلنار در کودکی توسط راهزنان لر دزدیده شده بود و اینک قلی خان رئیس راهزنان چشم طمع به گلنار داشت. و این موضوع باعث درگیری جعفر و قلی خان می شود. گلنار و جعفر پس از مدتی با هم ازدواج می کنند و برای اینکه از شر قلی خان در امان باشند به بمبئی فرار می کنند و …

بر اساس سناریو وقایع فیلم در ایران رخ میداد. بنابراین دکور، لباس ها، و سایل صحنه میبایست ظاهری ایرانی می داشتند و بسیاری از آنها در هند یافت نمی شد و پس از سفارش سپنتا از ایران به هند فرستاده شد.

سپنتا در فیلم دختر لر سعی داشت ترقیات و پیشرفت ایران را نشان دهد و از لحاظ ملی و تهییج احساسات ملی ایرانیان دور از وطن موفق عمل کرد.

یکی از مشکلات “سپنتا” یافتن بازیگر زن بود. بسیار جستجو کرد اما نتیجه نداد تا سرانجام روح انگیز سامی نژاد همسر یکی از کارکنان استدیو امپریال به کمکش آمد و حاضر شد در نقش گلنار بازی کند. با اینکه ایشان در آن نقش خوب بازی کردند اما پس از آن دیگر حاضر نشدند به بازیگری خود ادامه دهند. و علت آن برخورد ناراحت کننده جامعه و اطرفیان با ایشان برای کار بازیگری بود.

سپنتا مرد ادیبی بود و ادبیات کهن را بسیار مطالعه کرده بود و در این عرصه صاحب نظر به شمار می رفت. او برای اینکه بتواند تاریخ را به تصویر بکشد سینما را محل مناسبی دید و به همین سبب پی ساختن دومین فیلمش رفت.

دومین فیلم او در مورد سرگذشت “فردوسی” از زمان جوانی تا پیری است که نام این فیلم را “فردوسی” گذاشت. در این فیلم حماسه سرایی شاعر را به تصویر می کشد و با مرگ غم انگیز فردوسی به پایان می رسد.

وقتی رضاشاه فیلم را دید از قسمت هایی از آن خوشش نیامد و سپنتا مجبور شد سکانس های مربوط به سلطان محمد غزنوی را به طور کامل از اول فیلمبرداری کند و او را پادشاهی عادل و هنردوست نشان دهد.

ساخت این فیلم دو ماه طول کشید، نقش فردوسی را نیز به شخصی به نام “محتشم” که در سفارت ایران در هند کار میکرد سپرد . این فیلم از ظرافت های سینمایی خوبی در زمان خود برخوردار بود .

سومین فیلم سپنتا “شیرین و فرهاد” نام دارد که فیلمنامه اش را از منظومه “نظامی گنجوی” اقتباس کرده و آنرا نیز در کمپانی امپریال بمبئی ساخت. بازیگران این فیلم به غیر از سپنتا، “فخر جبار رازی، محتشم و فرسا” بود. این فیلم ۴ سال به طول انجامید و در سال ۱۳۱۳ به نمایش در آمد. جنبه دراماتیک این فیلم باعث شد تماشاگران زیادی را به خود جلب کند.

چهارمین فیلم سپنتا “چشم های سیاه” نام دارد. دو ماه طول کشید و در استدیوی “کریشنا فیلم” ساخته شد و در سال ۱۳۱۵ به مدت بیست و هشت شب به نمایش درآمد. این اثر سرگذشت دختر و پسری است در زمان نادرشاه که به نفع ایران جاسوسی می کنند.

سپنتا در دوران کاری خود همواره با مشکلات زیادی مواجه میشد و یکی از این مشکلات شرکت های فیلم سازی بودند. به طور مثال یکی از آنها کمپانی امپریال بمبئی بود. این کمپانی خواستار ساختن فیلم های متعدد با هزینه کم و سود بالا بود و در عین حال هم به تعهدات خود در مقابل سپنتا پایند نبود و همین موضوع باعث ضرر سپنتا و چالش های فراوانی برای او می شد.

آخرین فیلمی که سپنتا ساخت “لیلی و مجنون” بودکه فیلمنامه این اثر از “منظومه لیلی و مجنون” از نظامی گنجوی گرفته شده بود و موسیقی این فیلم از میان ساخته های “کلنل وزیری” انتخاب شد. تهیه این فیلم ۴ ماه طول کشید و در فروردین ۱۳۱۶ به روی پرده رفت. سپنتا زحمت های زیادی برای این اثر متحمل شد.

او پس از لیلی و مجنون طرح دیگری به نام “جغد سیاه” را ریخته بود که امکان ساخت آن را نیافت. او همچنین در سر سودای ساخت فیلم “عمر خیام” را می پروراند که در آن نیز ناکام ماند.

سپنتا در سال ۱۳۱۵ تصمیم گرفت به ایران بازگردد تا بتواند فعالیت هایش را در ایران ادامه دهد. او سعی داشت توجه مسئولان ایران را برای ساختن یک استدیوی فیلمبرداری جلب کند اما متاسفانه موفق نمی شود.

او در بدو ورود با برخورد بد در گمرک مواجه شد و بدتر از آن فیلم لیلی و مجنون را مدتی در آنجا نگه داشتند، تا حدی این ناراحتی ها به او فشار آورد و از آمدن به ایران اظهار پشیمانی کرد.

دولت وقت آن زمان، سینما را جدی نمی گرفت و حتی یک نفر هندی که از طرف کمپانی “ایست ایندیا” برای تاسیس استدیو به ایران آمده بود با تهدید سینماچیان مواجه می شود و فرار را برقرار ترجیح می دهد و از راه خرمشهر به هند بر میگردد. سپنتا که با دلخوشی در مورد وضعیت سینمای ایران به وطن بازگشته بود دچار سرخوردگی می گردد و گوشه گیری پیشه می کند.

از سال ۱۳۱۵ تا ۱۳۲۶ در ایران هیچ فیلمی جلوی دوربین نرفت و هنگامی که تولید فیلم از سر گرفته شد سپنتا در انزوا بود و اصولا پس از مدتی شیوه ای که او در سینمای ایران آغاز کرد مسیر دیگری بود که با سلیقه اش جور نبود.

سپنتا پس از سی سال به فیلمسازی روی آورد. اما این بار با دوربین حرفه ای کار نکرد. او یک دوربین ۸ میلیمتری خرید و بین سال های ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۸ چند فیلم ساخت. یکی از این فیلم ها به نام “پاییز” بود. بازیگران این فیلم مردم بودند. روستایی بود که گندم می کوبید، دختری که در زیر چادر ایلامی قالی می بافت و …

سپنتا در سال ۱۳۴۸ در اصفهان درگذشت و در اواخر عمرش با ساختن چند فیلم از واقعیت های زندگی، زنذگی را بدرود گفت.

سال های”۱۳۱۵ تا ۱۳۲۷” سال های سکوت سینمای ایران در یکی از پر تطالم ترین دوران های تاریخ  سیاسی جهان بود. در این فاصله، شرکت های فیلمسازی خارجی فعالیت خود را در ایران گسترش دادند. آغاز جنگ جهانی دوم برای ایران ناامنی و بی ثباتی و فقر به همراه آورد و برای سینمای ایران رکود را به همراه داشت و کمتر کسی با این وضعیت حاضر به سرمایه گذاری میشد. اما سینمای امریکا و اروپا از این پیش آمد در فیلم های مستند استفاده کردند و به پیشرفت های مهمی دست پیدا کردند اما در ایران وضعیت کاملا بر عکس بود و همه چیز به حالت سکون در آمده بود.

در آخرین سال های رکود، سینمای ایران دوباره احیا می شود و چندین نفر از جمله “اسماعیل کوشان” در سال” ۱۳۲۴” استدیوی دوبلاژ و فیلمسازی “میترا فیلم” را تاسیس می کنند.

کوشان که در سال “۱۳۲۱” در کمپانی “یوفای آلمان” به مطالعه سینما، به ویژه دوبلاژ پرداخته بود، پس از یک سال به اتریش می رود و تحصیلاتش را در استدیوی “وین فیلم” دنبال کرد. قبل از بازگشت به ایران او فیلم های ” دختر فراری” و “دختر کولی” را در ترکیه به فارسی دوبله کرد. با نمایش این فیلم ها در ایران کوشان متوجه شد علاقه مردم به فیلم با زبان فارسی بسیار زیاد است و پس از آن فیلم های “زن سنگدل” ، “تاراس بولبا” و “سکوت شب” را در قاهره دوبله کرد که آنها نیز موفق بودند. این موفقیت ها باعث شد تا کوشان به فکر ساختن فیلم بیفتد تا بتواند از این طریق به بازار تجارت سینما وارد شود.

اولین فیلمی کوشان دست به تهیه آن زد فیلم “طوفان زندگی” بود . او برای اینکه فیلم کاملا پولساز باشد از تمام عوامل استفاده کرد.

به طور مثال از “نظام وفا” که معلم و شاعر بود درخواست کرد فیلمنامه را بنویسد. از “علی دریا بیگی” که در آن زمان در  هنر تئاتر معروف بود درخواست کرد که کارگردانی فیلم را به عهده بگیرد. موسیقی فیلم توسط دو استاد به نام “خالقی و صبا ” ساخته شد . ترانه های فیلم را “رهی معیری” سرود و استاد بنان آن را خواندند. تمام این عوامل  مهم به علاوه اینکه فیلم به زبان فارسی سخن می گفت می توانست در فروش فیلم بسیار موثر باشد و فروش خوبی را در پی داشته باشد. طوفان زندگی در مدت یکسال ساخته شد و در اردیبهشت “۱۳۲۷” در سینما رکس با حضور اشرف پهلوی به روی پرده رفت. اما با تمام تلاشی که کوشان برای سود آوری این فیلم کرد ، این اثر با شکست مواجه شد. نقص فنی در فیلم والبته محتوای تکراری فیلم باعث شد تنها بیست شب بر روی پرده باشد و پس از آن میترا فیلم ورشکست شود.

پس از این ورشکستگی کوشان به تنهایی استدیویی به نام “کوشان فیلم” تاسیس کرد که بعد ها نام آنرا به “پارسفیلم” تغییر داد. کوشان بار دیگر به دنیای دوبله روی آورد و در همان حال به ساختن فیلم نیز پرداخت . فیلمی با نام “زندانی امیر” . نویسنده، کارگردان و فیلمبردار این فیلم خود کوشان بود و مهراقدس خواجه نوری، کیائی، ناصر صانعی و زینت مودب بازیگران فیلم بودند.

حسن علی ملاح و مهرتاش چهار آهنگ برای زندانی امیر ساختند که خانم مرضیه آنرا اجرا کردند. اما این اثر نیز شکست خورد. در آبان “۱۳۲۷” به مدت سه هفته در سینما رکس و هما اکران شد.

بدین ترتیب ساخت فیلم فارسی در ایران باب شد.

استدیوی پارسفیلم پس از آن فیلم “واریته بهاری” را به سینما عرضه می کند. این فیلم در مدت دو ماه ساخته می شود که فیلمنامه اش را آقای پرویز خطیبی نوشت و کوشان آن را فیلمبرداری کرد. استاد شوکت علو، استاد انتظامی،  آقایان ملک مطیعی و تقی ظهوری با این فیلم به دنیای سینما وارد شدند. اما واریته ی بهاری فقط چهار شب بر روی پرده بود و این شکست دیگری بود در کارنامه پارسفیلم.

در مورد واریته بهاری و فیلمبرداری آن اینطور بود که دوربینی که کوشان با آن کار کرد دوربینی از نوع “بل اند هاول” بود که برای فیلمبرداری باید کوک میشد و چون کوک دوربین زود به پایان می رسید، بازیگران برای اینکه رفتارشان عادی جلوه کند، ناچار از حرکت تند و سریع در مقابل دوربین بودند. و موضوع دیگر این بود که در اواخر فیلمبرداری، نگاتیو کم آمد و کوشان هر چه گشت نگاتیو نیافت و به ناچار از “پوزتیو” استفاده کردند.

کوشان پس از هر شکستی که با آن مواجه می شد ناامید نمی شد و با امید جلو میرفت. پس از واریته بهاری به ساختن فیلم ” شرمسار” روی آورد.  تغییرات کلی در عوامل، بازیگران و وسایل داد. فیلمنامه آن را “علی کسمایی” تهیه کرد. فیلمبرداری آن با شخصی مصری به نام “نوری الاصل” بود و خانم دلکش، دانشور و زرندی با این فیلم به دنیای هنر سینما وارد شدند. شش ماه تهیه فیلم به طول انجامید و در دیماه “۱۳۲۹” در سینماهای هما، رکس و متروپل به نمایش درآمد. داستان این فیلم بر روی روند فیلم های بعدی سینمای ایران تاثیر بسیاری داشت و بسیاری از آن الگو برداری کردند.

گسترش فیلم سازی

برای اولین بار در سینمای ایران در سال ۱۳۳۰ هفت فیلم فارسی به نمایش گذاشته شد. در این سال ابراهیم مرادی فیلم “کمرشکن” را ساخت . مرادی که در سال ۱۳۲۷ استدیوی “مرادی” را تاسیس کرده بود امیدوار بود تا بتواند فعالیت چشمگیری در عرصه سینمای ایران داشته باشد و به همین سبب فیلم کمر شکن را ساخت. اما این فیلم با استقبال مردم مواجه نشد و ورشکستگی استدیوی او را به همراه داشت. فیلمی که سه هفته در سینماهای “مایاک و ری” به روی پرده بود و یکسال برای ساخت آن زمان صرف شد بود. تهیه کنندگی و فیلمبرداری این فیلم را نیز مرادی به عهده داشت. پس از این شکست مرادی از صحنه سینما خداحافظی کرد.

پارسفیلم که در این راه کارآزموده شده بود، با جمع آوری عواملی که می توانستند پول ساز باشند دست به تهیه فیلم های جدیدی زد . “مستی عشق” که فیلمنامه اش  را “سیامک یاسمی” نوشته و کوشان آن را کارگردانی کرده بود در شهریور ماه ۱۳۳۰ در سینماهای متروپل و هما به نمایش در آمد .

این نخستین فیلم ایرانی بود که از دوربین” آری فلکس” استفاده شد . این دوربین را کوشان در سفری که به آلمان داشت از کمپانی “آری فلکس” خرید. بازیگران این فیلم حسن دانشور، حسین خاکباز، حبیب الله مراد، بهرام سیر، الکساندر بیجانیان و مهدی شبان بودند.

توفیق مادی این فیلم باعث دلگرمی پارسفیلم شد و در نتیجه فیلم بعدی به نام “مادر” را روانه بازار کردند. “مادر” را نیز اسماعیل کوشان کارگردانی و فیلمنامه اش از علی کسمایی است. بازیگران آن خانم ها دلکش، قمرالموک وزیری و آقایان الک بیجانیان، جمشید مهرداد و عبدالله بقایی بودند. استقبال مردم از این اثر خسارت های قبل پارسفیلم را نیز جبران کرد و البته حضور خانم قمرالملوک که از خوانندگان به نام آن زمان بودند و همچنین موضوع فیلم به این اثر رونق بخشید.

“دستکش سفید”، “شکار خانگی”، “خواب های طلایی” و “پریچهر” از جمله فیلم هایی بودند که در این سال ساخته شدند .

رونق در فیلمسازی

در سال ۱۳۳۱ فعالیت سینما و سینماگران بیش از پیش شد. با موفقیت فیلم های فارسی، سینماگران جدیدی وارد این حرفه پولساز شدند. استدیوهای تازه ای به وجود آمدند و فیلمسازی رونق گرفت. “ایران فیلم” که از دو سال پیش به مدیریت “جلیل قدیری” ایجاد شده بود اولین ساخته خود را به نام “ولگرد” به بازار فرستاد. کارگردانی این فیلم را “مهدی رئیس فیروز” به عهده داشت و این اثر یکی از اثرهای شاخص آن دوران است.

دارای مضمونی جدید، از نظر فنی با نقص کمتر و فیلمبرداری آقای بدیع این فیلم را اثری بهتر در زمان خود نشان داد.

استقبال از فیلم ولگرد باعث شد دوازده هفته در سینماهای دیانا و هما نمایشش پا برجا باشد. نقش اصلی ولگرد را آقای ناصر ملک مطیعی ایفا کرد و توانست الگوی فیلم های بعد از خود باشد که معروف ترین آنها “گرداب” و “غفلت” بود که باز هم جناب ملک مطیعی در این فیلم ها حضور داشتند.

دو فیلم استدیو دیانا فیلم، گل نساء و همسر مزاحم فیلم هایی بودند که در این مسیر توانستند فروش نسبتا خوبی داشته باشند.

“دزد عشق” را که پارسفیلم آن را تهیه کرد از دیگر فیلم های آن سال است. دزد عشق که در زمان آتش سوزی استدیوی پارسفیلم مقداری از آن از بین رفت بار دیگر با تغییراتی در فیلمنامه فیلمبرداری شد و به مدت هشت هفته بر روی پرده بود.

در این حادثه گفتنی است زمانی که فیلم دزد عشق که در اکران خصوصی برای بازیگرانش به نمایش درآمده بود  برق اتصالی می کند و ایجاد آتش سوزی در آپارات خانه  باعث سوختن فیلم های “توفان زندگی، زندانی امیر، شرمسار، مادر و مستی عشق می شود . در این واقعه، کلیه قسمت های فیلمبرداری شده “نادرشاه” از بین رفت و چون ساختن آن هزینه زیادی داشت “نصرت الله محتشم” از بازسازی آن چشم پوشید.

“افسونگر” دومین فیلم پارسفیلم در این سال است و در دو سینمای “هما و دیانا” به نمایش درآمد. و دوازده هفته به روی پرده بود. عجیب ترین قسمت این فیلم ، صحنه یک کاباره بود که در دو نوبت به فاصله یک سال نشان داده شد و در این دو سکانس نه کاباره تغییری کرده بود و نه مشتری ها که درست سال گذشته بر روی همان صندلی ها نشسته بودند. هم زمان با تهیه این فیلم، سینمای جهان دچار تحولات چشمگیری شده بود و تغییرات زیادی را به خود دیده بود اما در ایران این تغییرات یا به کندی صورت می گرفت و یا اساسا در همان درجه درجا می زد. مثلا موضوع این فیلمنامه تکراری، تنها بر پایه دیالوگ فیلم به جلو می رفت و قطع و وصل صحنه ها ابتدایی و یا شاید تنها به تکیه بر خواننده محبوب مردم می توانست بیننده را به سینما بکشاند.

“یک نگاه” فیلم دیگری است که “استدیو فیلم مشرق” آن را ساخت. تهیه کننده اش “محمد بنی سلام” و “هایک کاراکاش” آن را کارگردانی کرد که در همان سانس اول به علت تاریک بودن بعضی از صحنه ها صدای تماشاگران را درآورد. چنان که مدیر سینما مجبور شد فیلم را عوض کند و در سانس دیگری به نمایش بگذارد. و اینها ضعف ها و ناتوانی های فنی در اوایل دهه سی بود.

فیلم های ” یاغی” ، “جدال با شیطان” و “ناکام” از جمله فیلم هایی بودند که به بازار آن روزها عرضه شدند. فیلم “جدال با شیطان” از جمله فیلم هایی بود که صدا و موسیقی آن همزمان روی صفحه ضبط شد و کسی دیگر به جای بازیگر فیلم آواز می  خواند . بازیگر در صحنه ای که قرار بود آواز بخواند، فقط دهانش را تکان میداد و خواننده اصلی در گوشه دیگر فیلمبرداری با همراهی ارکستر آهنگ را اجرا می کرد .

فیلمساز دیگری که در این سال به فعالیت خود همچنان ادامه داد پرویز خطیبی بود. او سه فیلم “حاکم یک روزه ، زنده باد خاله و عمر دوباره” را ساخت. این سه فیلم حرف تازه ای نداشتند و از نظر فیلمنامه، بازی، نور و فیلمبرداری دارای نقص فراوان بودند.

گفتنی است که در سال ۱۳۳۱ رقابت خصمانه ای بین تهیه کنندگان فیلم های ۱۶ میلیمتری و ۳۵ میلیمتری وجود داشت که دامنه این دعواها به سالن سینماها نیز کشیده شد. قصد این بود که تماشاگران برای تماشای فیلم های ۱۶ میلیمتری نروند چون این نوع فیلم هاعلاوه بر داشتن هزینه کمتر عوارض کمتری نیز پرداخت میکردند. به همین جهت سازندگان فیلم های ۳۵ میلیمتری به وزارت کشور شکایت کردند. نتیجه شکایت این شد که وزارت کشور به شهرداری دستور داد عوارض فیلم های ۱۶ میلیمتری هم به میزان فیلم های ۳۵ میلیمتری بالا رود. پس از چندی در پی اعتراض سازندگان فیلم های ۱۶ میلیمتری این دستور لغو شد.

موزیکال شدن فیلم ها

از سال ۱۳۳۲ به بعد مضامین تازه ای وارد سینمای ایران شد. با آمدن رقص و آواز در فیلم ها سینماگران زیادی به فکر تغییر در فیلمنامه ها افتادند. به طوری که رقم هفت فیلم ساخته شده در سال ۳۱ به بیست فیلم در سال ۳۲ رسید. البته با فراگیر شدن موزیک و رقص در فیلم ها مفهموم و مضمون بسیاری از فیلم ها نزول یافت و حتی در بی مناسب ترین فیلم ها هم از صحنه های رقص استفاده می شد. مثلا از خانم مهوش در بسیاری از اثرها استفاده می شد برای اینکه آمار فروش فیلم ها بالاتر رود. در بعضی سینما ها کار از این هم فرارتر می رفت. مثلا در نمایش یک فیلم امریکایی یا اروپایی، فیلم قطع می شد یک پرده از رقص و آواز خانم مهوش نشان داده می شد و مجددا فیلم به نمایش در می آمد.

وقتی مهوش در یک حادثه رانندگی کشته شد استدیوی “عصر طلایی” از مردم نظر خواهی کرد که آیا در فیلم “گل گمشده” از رقص و آواز مهوش در فیلم استفاده کند یا خیر؟ جواب مردم مثبت بود و این گواه از گرایش و سلیقه مردم به سمت این نوع فیلم ها بود. در سال های بعد خانم ها جمیله، نادیا و طاووس پا به عرصه گذاشتند.

اهمیت این نوع فیلم ها، فیلمسازان را بر آن داشت تا صحنه های رقص را در کاباره رنگی نشان دهند و به همین سبب فیلم ها به صورت نیمه رنگی نمایش داده می شدند.

آواز خواندن در فیلم ها را، سینمای ایران از سینمای هند برداشت کرد. بازیگران به هر بهانه ای زیر آواز می زدند  و حرف هایشان چه شاد و چه غمگین را لب می زدند، تا بعدا دیگران به جایشان بخوانند. به ویژه شکل اجرای این آواز خوانی ها از فیلم های هندی تقلید می شد. بازیگران در میان گل ها می دویدند، دست در دست هم می چرخیدند، از پشت درخت ها و بوته ها سرک می کشیدند.

در سال ۱۳۳۲ تعدادی استدیوی جدید به وجود آمدند و چند تهیه کننده که فاقد استدیو بودند فیلم هایی را به بازار فرستادند. گرداب یکی از این فیلم هاست که “هوشنگ محبوبیان” آن را در پارسفیلم تهیه کرد. نویسنده و کارگردان آن “حسن خردمند” بود و ناصر ملک مطیعی، مهین دیهیم، هوشنگ بهشتی، زینت نوری، عبدالله بقایی، قدکچیان و منوچهر شفیعی در آن بازی داشتند.

گرداب اولین فیلم تمام رنگی ایرانی است. داستان فیلم گرداب با دوربین “اوریکون” فیلمبرداری شد و چون لابراتور رنگی در ایران نبود به امریکا فرستاده شد که به طریقه “ایستمن کالر” چاپ شود. ولی نقل است که این فیلم به دلیل تیرگی فراوان رنگی به نظر نمی رسید. گرداب تنها یک کپی داشت.

در همین سال “خلیل زرمند یلی” فیلم “چهره آشنا” را  در استدیوی پارسفیلم تهیه کرد. این اثر را نیز حسن خردمند کارگردانی و نویسندگی آن را به عهده داشت. ۵ هفته بر روی پرده سینماهای  پارک و متروپل بود، بیشتر آهنگ های این فیلم از رادیو گرفته شده بود. “چهره آشنا” بار دیگر در آذر ۱۳۳۸ با تغییراتی در سه سینمای ایران به نمایش گذاشته شد اما با استقبال رو به رو نشد. تغییرات آن اضافه کردن آواز شهین، آفت، ویگن و نشان دادن مقبره داریوش رفیعی و نواختن ترانه گلنار او بود. کسانی که این فیلم را در آن روزها می دیدند از سقوط یک کامیون به دره و آتش گرفتن آن و جذابیتش حرف می زدند اما نمی دانستند کارگردان این صحنه را از یک فیلم خارجی بریده و به فیلم اضافه کرد است.

در استدیوی “ایران نو فیلم”، مهندس منصور مبینی فیلمی به نام اشتباه را رونه بازار کرد. اشتباه را امیر قاسمی فیلمبرداری کردو مهین دیهیم، آذر بختیاری، احمدی نیا، بزرگی نیا و صدر زاده آن را بازی کردند. بیش از دو هفته بر روی پرده نماند و مهندس مبینی را با ورشکستگی رو به رو کرد.

فیلم های “گناهکار، میهن پرست، لغزش، محکوم بی گناه، دختر سر راهی، پیوند زندگی و گمگشته از جمله فیلم هایی بودند که تماشاگرها برای دیدنشان به سینما رفتند…

استدیو “عصر طلایی” که در سال ۱۳۳۰ به وسیله “عزت االه کردوانی” تاسیس شده بود و تنها کارش دوبله کردن فیلم های خارجی بود با فیلم “مشهدی عباد” کارهای خود را گسترش داد. داستان این فیلم را “صمد صباحی” از اثر معروف “عزیز حاجی بیگوف” و تعدادی از صحنه های آن را از فیلمی به همین نام که در باکو ساخته شده بود اقتباس کرد . “مشهدی عباد” از فیلم های پر خرج و پر هزینه آن دوران بود. رهبر ارکستر این فیلم “عادل آخوند زاد ” بود که ارکستر ترکی او در آن دوران هواخواه و طرفدار زیادی داشت و طراحی رقص ها را نیز “بهمن حیدرزاده” انجام داد. نمایشنامه مشهدی عباد بارها در ایران به روی صحنه رفت و به خاطر قصه و آهنگ های شرقی اش مورد اقبال عموم قرار گرفته بود و این یکی از دلایل مهم موفقیت و فروش این فیلم بود و ده هفته در سینما نمایش داده شد. “نوری حبیب” با تجربه ای که از کارهای قبلی خود به دست آورده بود تصویر برداری خوبی دراین اثر از خود به جای گذاشت.  


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد